دهی است از دهستان حومه بخش خورموج شهرستان بوشهر در 5هزارگزی خاور خورموج و 6هزارگزی راه فرعی خورموج به کنگان، سرزمینی است جلگه با آب و هوائی گرم و صد تن سکنه، آبش از چاه، محصولش غلات، خرما و شغل مردمش زراعت میباشد، راهش فرعی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)، جنسی از ابریشم باشد، (برهان) (ناظم الاطباء)، و نیز جنسی از ابریشم کمینه، (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ خطی متعلق بکتاب خانه لغت نامه)، قسمی از پارچۀ نفیس، (غیاث)، کرمی بود که ابریشم ازو گیرند، (اوبهی)، دودالقز: کفن حله شد کرم بادامه را که ابریشم از جان تند جامه را، نظامی، ، خرقۀ مرقعه را هم میگویند یعنی خرقه ای که از پاره های رنگین فراهم دوخته شده باشد، (برهان) (غیاث)، مرقع درویشانه که از چند رنگ بهم دوخته باشند، (فرهنگ خطی)، آن خرقه که از پر گالهای سه گوشه یا چهارگوشه خردخرد بدوزندبرای نشان و زیبائی، (شرفنامۀ منیری)، مرقع درویشان است که چند رنگ بهم دوخته باشند، (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، نوعی از نقشهای خرقۀ تصوف که بشکل بادام است، خال گوشتی را هم گفته اند و آن اژخ مانندی است که بیشتر از بشرۀ مردم برمی آید، (برهان)، بمعنی خال گوشتی که از بشره برآمده باشد نیز گفته اند چنانکه سیفی گفته: میان ابرو بادامۀ سیاه چنانک بقبضه برده یکی تیر پله تا پیکان، (از آنندراج) (از انجمن آرا) (ازفرهنگ نظام) (از ناظم الاطباء)، ، چشم مانندی باشد که از طلا و نقره سازند و بر کلاه طفلان دوزند، (برهان)، بمعنی گلی که بر کلاه کودکان از طلا و نقره و ابریشم دوزند و چون اغلب آن شبیه به پیلۀ کژ ابریشمی از یکدیگر نگشاده است و ببادام و چشم نیز مشابهت دارد باین اسم موسوم شده و گفته اند: از بسکه بر کلاهش بردوختم دو دیده بادامه برنشاندم بر بستۀ کلاهش، (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ نظام)، چشم آسا از فلز است که چشم زخم را بر کلاه کودکان دوزند، (آنندراج) (انجمن آرا)، گلی که بر کلاه کودکان از طلا و نقره نصب کنند و یا از ابریشم دوزند، (ناظم الاطباء)، و رجوع بفرهنگ نظام شود: آن غنچه های نستر، بادامه های کژ شد زرّ قراضه در وی چون کرم پیله مضمر، خاقانی (از آنندراج)، ، بمعنی نگین و مهر انگشتری هم آمده است، (برهان)، بمعنی نگین و مهر انگشتری و نگینی که بصورت بادام باشد، (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (خسرو و شیرین نظامی چ وحید)، و انگشتری اهلیلجی را باعتبار شباهت ببادام، بادامه گفته اند و شباهت بادام و چشم واضح است، (آنندراج) (انجمن آرا)، نگین و مهری که بشکل بادام باشد که نامهای دیگرش مهرلوزی و بادامی است، (فرهنگ نظام) : بخندی پیش هر چشمی ز چشم خسروت شرمی بسنده نیست آخر بر یکی خاتم دو بادامه، امیرخسرو (از آنندراج) (از انجمن آرا)، ، هر جنس مطبوع را نیز گفته اند، رقعه و پنبه را نیز گویند که درویشان بر خرقه دوزند، (برهان) (ناظم الاطباء)، هر دانه و حلقۀ زنجیر، (برهان)، هر دانه از زنجیر، (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، مؤلف آنندراج معتقد است که بمعنی انجیر است نه زنجیر، مؤلف برهان در قرائت دچار سهو شده است، بمعنی انجیر نیز ذکر شده آنهم بملاحظۀ شباهت با چشم ولی صاحب برهان انجیر را زنجیر دانسته و گفته بمعنی هر دانه و حلقه نیز آمده است، (آنندراج) (انجمن آرا)
دهی است از دهستان حومه بخش خورموج شهرستان بوشهر در 5هزارگزی خاور خورموج و 6هزارگزی راه فرعی خورموج به کنگان، سرزمینی است جلگه با آب و هوائی گرم و صد تن سکنه، آبش از چاه، محصولش غلات، خرما و شغل مردمش زراعت میباشد، راهش فرعی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)، جنسی از ابریشم باشد، (برهان) (ناظم الاطباء)، و نیز جنسی از ابریشم کمینه، (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ خطی متعلق بکتاب خانه لغت نامه)، قسمی از پارچۀ نفیس، (غیاث)، کرمی بود که ابریشم ازو گیرند، (اوبهی)، دودالقَز: کفن حله شد کرم بادامه را که ابریشم از جان تند جامه را، نظامی، ، خرقۀ مرقعه را هم میگویند یعنی خرقه ای که از پاره های رنگین فراهم دوخته شده باشد، (برهان) (غیاث)، مرقع درویشانه که از چند رنگ بهم دوخته باشند، (فرهنگ خطی)، آن خرقه که از پر گالهای سه گوشه یا چهارگوشه خردخرد بدوزندبرای نشان و زیبائی، (شرفنامۀ منیری)، مرقع درویشان است که چند رنگ بهم دوخته باشند، (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، نوعی از نقشهای خرقۀ تصوف که بشکل بادام است، خال گوشتی را هم گفته اند و آن اژخ مانندی است که بیشتر از بشرۀ مردم برمی آید، (برهان)، بمعنی خال گوشتی که از بشره برآمده باشد نیز گفته اند چنانکه سیفی گفته: میان ابرو بادامۀ سیاه چنانک بقبضه برده یکی تیر پله تا پیکان، (از آنندراج) (از انجمن آرا) (ازفرهنگ نظام) (از ناظم الاطباء)، ، چشم مانندی باشد که از طلا و نقره سازند و بر کلاه طفلان دوزند، (برهان)، بمعنی گلی که بر کلاه کودکان از طلا و نقره و ابریشم دوزند و چون اغلب آن شبیه به پیلۀ کژ ابریشمی از یکدیگر نگشاده است و ببادام و چشم نیز مشابهت دارد باین اسم موسوم شده و گفته اند: از بسکه بر کلاهش بردوختم دو دیده بادامه برنشاندم بر بستۀ کلاهش، (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ نظام)، چشم آسا از فلز است که چشم زخم را بر کلاه کودکان دوزند، (آنندراج) (انجمن آرا)، گلی که بر کلاه کودکان از طلا و نقره نصب کنند و یا از ابریشم دوزند، (ناظم الاطباء)، و رجوع بفرهنگ نظام شود: آن غنچه های نستر، بادامه های کژ شد زرّ قراضه در وی چون کرم پیله مضمر، خاقانی (از آنندراج)، ، بمعنی نگین و مهر انگشتری هم آمده است، (برهان)، بمعنی نگین و مهر انگشتری و نگینی که بصورت بادام باشد، (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (خسرو و شیرین نظامی چ وحید)، و انگشتری اهلیلجی را باعتبار شباهت ببادام، بادامه گفته اند و شباهت بادام و چشم واضح است، (آنندراج) (انجمن آرا)، نگین و مهری که بشکل بادام باشد که نامهای دیگرش مهرلوزی و بادامی است، (فرهنگ نظام) : بخندی پیش هر چشمی ز چشم خسروت شرمی بسنده نیست آخر بر یکی خاتم دو بادامه، امیرخسرو (از آنندراج) (از انجمن آرا)، ، هر جنس مطبوع را نیز گفته اند، رقعه و پنبه را نیز گویند که درویشان بر خرقه دوزند، (برهان) (ناظم الاطباء)، هر دانه و حلقۀ زنجیر، (برهان)، هر دانه از زنجیر، (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، مؤلف آنندراج معتقد است که بمعنی انجیر است نه زنجیر، مؤلف برهان در قرائت دچار سهو شده است، بمعنی انجیر نیز ذکر شده آنهم بملاحظۀ شباهت با چشم ولی صاحب برهان انجیر را زنجیر دانسته و گفته بمعنی هر دانه و حلقه نیز آمده است، (آنندراج) (انجمن آرا)
دهی است جزء دهستان گاوگان بخش دهخوارقان شهرستان تبریز، در 12هزارگزی جنوب خاوری دهخوارقان و 12هزارگزی شوسۀتبریز - دهخوارقان قرار دارد، منطقه ای است جلگه ای ومعتدل با 252 تن سکنه، آبش از چشمه و محصولش غلات، توتون، بادام، کنجد و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان گاوگان بخش دهخوارقان شهرستان تبریز، در 12هزارگزی جنوب خاوری دهخوارقان و 12هزارگزی شوسۀتبریز - دهخوارقان قرار دارد، منطقه ای است جلگه ای ومعتدل با 252 تن سکنه، آبش از چشمه و محصولش غلات، توتون، بادام، کنجد و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)